بیست و یک سالگی ...

سالی پر از حوادث مختلف !

 هجده سالگی شروع زمانیه که زندگیت شروع میکنه به سمت دیگه ای حرکت کنه ! تجربه های جدید ، تفکرات جدید، نگرش های جدید، آدم های جدید...

در نهایت همه ی این چیزای جدید، توی بیست و یک سالگی شروع میکنه به ثبات برسه! سعی می کنی تفکراتت به ثبوت برسه و تو همه ی این تجربه های جدیدی که از این به بعد برات اتفاق میفته خودت رو گم نکنی، با هر اتفاقی مسیرت عوض نشه و خود خودت رو پیدا کنی!

اونی که میخای باشی!

اونی که باید باشی!

آدم های جدید گیجت نکنن! 

آیا همه ی اینها به ثبات میرسه؟؟؟ 


~~~~~~~~~


فهمیدن حق سخت ترین کار دنیاس! برای رسیدن به ثبات باید یه منطق عملی ثابت داشت تو زندگی! یه خطی که همیشه روی اون حرکت کنی؛ یه حقیقت کاملی که اصول زندگیت بر اساس اون باشه! 

رسیدن به این منطقی عملی ثابت در ابتدای کار یک موضوعه ؛ موضوع سخت تر روی این منطق عملی ثابت موندنه! هر لحظه بتونی حق رو از باطل تشخیص بدی؛ خدا و شرک رو از هم تشخیص بدی! 

منطق عملی ثابت داشتن شاید خیلی سخت نباشه، اما منطق عملی ثابت رو نگه داشتن بی شک کار خیلی سختیه!