مغز پیچیده من

جایی برای نوشتن در مورد سناریو هایی که در ذهن من موج میزند ...

پیری


پیری قصه هایت بودن، 

یکی از هیجان انگیز ترین و جذاب تریناس ... 





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تردیدِ طولانیِ ویرانگر

انسان راستین ،

تن به تردیدِ طولانیِ ویرانگر نمی دهد.

 

انسان،

عطف به انتخاب های متفکّرانه،

بدون سوزاندن زمان،

انسان است.

 

 

فاجعه در آن است که نتوانیم تصمیم بگیریم،

نه آنکه تصمیمی بگیریم که احتمالِ نادُرست بودنش،

در هر حال،

وجود دارد.

 

***

 

در زندگی،

لحظه هایی هست که تو میان دو بد،

دو نادلخواه،

محکوم به انتخابی؛

چرا که بدتر از هر دوی این انتخاب ها،

در تعلیق ماندن است و انتخاب نکردن.



نادر ابراهیمی

کتاب "سه دیدار" - جلد اول -دیدار سوّم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

همه چیز آماده س


چیزی که میخوام بگم میتونه خیلی عجیب باشه ، پس خودتو واسه شنیدنش آماده کن 

 

مرگ اون دکتر باعث گریه ی من نشد .... 

چیزی که باعث شد گریه م بگیره این بود که واسه کارش کلی مایه گذاشته بود و سخت بهش چسبیده بود، انقدی که باعث شد بمیره ... 

 

دوس دارم با تمام توانم به هدفم بچسبم و‌ برایش سخت تلاش کنم ... 

 

همه چیز آماده س برای شروع ، 

 

به جز یه چیز ، 

 

هدف ....

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

داستان


صدا های مبهمی میشنیدم، همه جا تاریک بود ... 

یک روزنه نور از توی تاریکی آروم آروم رشد کرد و صداهای مبهم کم کم واضح شدند ... 

لای چشمم رو باز کردم و دیدم وسط یک جمعیتی هستم که از گریه صورتاشون متورم و قرمز بود و از جیغ صداهاشون گرفته به گوش می رسید. از پنجره نور خورشید مستقیم به سمت من میتابید . 

من پلکم رو کامل باز کردم، همه صدا ها قطع شد و همه نگاه ها به سمت من متمرکز شد. بعد از چند لحظه صدا های جیغ دوباره بلند شد، بلند تر از قبل ، اما اینبار از روی ترس و وحشت. 


راستش قضیه از این قرار بود که کتابخونه برگشته بود و افتاده بود رو من. دختر خاله م که دانشجوی ترم یک پزشکیه تشخیص داده بود که من نبض ندارم و همه فکر کرده بودن که مردم، برای همین تا آمبولانس برسه داشتن ناله سر میدادن و مامانم هم غش کرده بود. 


بعد از اینکه تو بیمارستان انواع عکسبرداری رو ازم انجام دادن در کمال تعجب مشخص شد که هیچ شکستگی ای ندارم و هیچ مشکلی به وجود نیومده! 

به جز یدونه؛ اینکه هیچی از گذشته یادم نبود، نه مامان و بابامو میشناختم نه بقیه فامیل رو، نه سن م رو میدونستم و نه حتی اسمم رو .... 

دکترا میگفتن ممکنه بخاطر ضربه بوده باشه، از اونجایی که آسیبی به مغزم وارد نشده بود به زودی همه ی خاطراتمو بدست میاوردم ؛ بعضیاشونم میگفتن ممکنه بخاطر شوک باشه، شاید نمیخواد لحظه ضربه رو یادش بیاد 

ولی یه نکته ای هنوز هم مبهم بود؛ هیچکس نمی دونست چطوری کتابخونه یهو افتاده بود ... 


..... 


.... 


..... 


بلاخره خاطراتم رو پیدا کردم؛ و برگشتم سر همون جایی که قبلا توش بودم ... من تو مارپیچ زندگی گیر کرده بودم ... این حقیقتی بود که باعث میشد نخوام حافظه م برگرده ... 




پ.ن : توی اون سه خط نقطه چین یک داستان زندگی مخفی شده ! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آرزو ها


💬 دیالوگ "سریال خانواده شاهانه/ خانواده کینگ"👨‍👩‍👧‍👦


"من به همه آرزوهام نرسیدم، اما تلاش برای رسیدن بهشون خودش لذت بخش بود"



مشکل من از اونجایی شروع میشه که یادم نمیاد آرزوهام چی بودن .... 

یادم نمیاد آرزو داشتن چه شکلی بود و چه حسی داشت ... 

یادم نمیاد آرزو ها از کجا پیداشون میشه و چیکارت میکنن که واسه رسیدن بهشون هر کاری میکنی ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مهم - روزای ترسناک کریسمس


روزای خوبی رو سپری نمی کنم ... اینو از دفتر امتیازام میشه فهمید ! 


العان دیگه فقط یه آدمی که راه رو گم کرده و پیدا نمی کنه نیستم ....


العان دیگه انگیزه و نیرویی هم برای دنبال گشتن ندارم .... 


این روزا خیلی ترسناک شدم ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

یکی داره می بینه


وقتی که میخوای گناه کنی یه کاری میکنی که بقیه نبینن .... 


اون لحظه یادت باشه که یکی داره می بینه ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اولویت ها


مزیت رقابتی ؟ الویت ؟ اعتقاد؟ هر کدام از اینا که استفاده کنم فرقی نداره! 

اولویت های من تو زندگی چیه؟ این اولویت هاس که مشخص میکنه من چقد اهل قیاس خودم با بقیه ام ! چقد نظرات بقیه، رفتار های بقیه، اعتقادا و الویت های بقیه برام مهمه یا روم اثر داره! 

البته که کسی که حرف بقیه هیچ تاثیری روش نداشته باشه بی شک یه فرد خیلی خیلی خودخواهه که فک میکنه هیچ مشکلی نداره ! 

و صد البته کسی که به همه ی حرفا توجه میکنه و کلا نظر و نگاه و رفتار بقیه براش مهمه ، جدای دهن بین بودن یک فرده کاملا بی اصوله ! یعنی تو زندگی بر اساس شرایطی که توش قرار میگیره و افرادی که اطرافشن کاملا تغییر موضع میده و میتونه یک فرد کاملا متفاوت بشه! این نکته رو هم میدونم که مسلما شرایط و اطرافیان روی آدم تاثیر میذارن، اما نباید این تاثیر باعث بشه اختیاری دیگه از خودمون نداشته باشیم و اونها و اصول اونها ، اصول ما هم بشه

آدمی که سعی کنه ذهنش رو از هرچیزی که اون را محدود میکنه خالی کنه، آدمی که آزاد باشه، مسلما سعی میکنه برای زندگی ش اصولی داشته باشه! و البته که این اصول باید ثابت باشه اگر فرد هدفی داشته باشه، هدفی که برای رسیدن به اون و بر اساس اون اصول زندگی ش رو پایه ریزی کرده ! فردی که بر اساس یک سلسله اصول ثابت زندگی کنه مسلما تعریف و تمجید همه رو دنبال خودش نداره ؛ بی شک افرادی هستند که با اصول اون یا حداقل بخشی از اصول اون موافق نیستند! پس همه تاییدش نمیکنن! 

حالا سوال اصلی اینه که اون هدف چی باید باشه؟ و بر اساس اون، اصول ثابت زندگی من چی باید باشه؟ 

📌تک تک سلول هام دوس دارن که به جواب این سوال برسم ! 


و البته سوال مهمم هنوزم هم بی جوابه! چرا انسان خلق شده؟ برای چی اینقدر متنوع و پیچیده خلق شده؟

هدف آفرینش انسان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بیست و یک سالگی ... زمان ثبات


بیست و یک سالگی ...

سالی پر از حوادث مختلف !

 هجده سالگی شروع زمانیه که زندگیت شروع میکنه به سمت دیگه ای حرکت کنه ! تجربه های جدید ، تفکرات جدید، نگرش های جدید، آدم های جدید...

در نهایت همه ی این چیزای جدید، توی بیست و یک سالگی شروع میکنه به ثبات برسه! سعی می کنی تفکراتت به ثبوت برسه و تو همه ی این تجربه های جدیدی که از این به بعد برات اتفاق میفته خودت رو گم نکنی، با هر اتفاقی مسیرت عوض نشه و خود خودت رو پیدا کنی!

اونی که میخای باشی!

اونی که باید باشی!

آدم های جدید گیجت نکنن! 

آیا همه ی اینها به ثبات میرسه؟؟؟ 


~~~~~~~~~


فهمیدن حق سخت ترین کار دنیاس! برای رسیدن به ثبات باید یه منطق عملی ثابت داشت تو زندگی! یه خطی که همیشه روی اون حرکت کنی؛ یه حقیقت کاملی که اصول زندگیت بر اساس اون باشه! 

رسیدن به این منطقی عملی ثابت در ابتدای کار یک موضوعه ؛ موضوع سخت تر روی این منطق عملی ثابت موندنه! هر لحظه بتونی حق رو از باطل تشخیص بدی؛ خدا و شرک رو از هم تشخیص بدی! 

منطق عملی ثابت داشتن شاید خیلی سخت نباشه، اما منطق عملی ثابت رو نگه داشتن بی شک کار خیلی سختیه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

انسانیت از دست رفته

توی فیلم کره ای دیدن هام،

توی چشم گردوندنم تو زندگی بقیه،

فقط دنبال یه چیزم!

انسانیت از دست رفته مو دوباره برگردونم!

احساساتی که فراموش کردمو دوباره به یاد بیارم ...

انسانیت...

یعنی به هر چیزی که نگا میکنی فقط ظاهرش رو نبینی،

فقط ظاهرش برات مهم نباشه،

روح ش هم ببینی ...

اینکه چرا باید این کار رو انجام بدی ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

سناریو سوم ... از لذت های کوچک زندگی


لذت های کوچک زندگی ...

مثل گوش کردن صدای برخورد قطره های بارون به چتر موقع راه رفتن زیر بارون ...

ته یه کوچه ی بن بست و خلوت ....

پر از درخت های قدیمی که آسمون کوچه رو پوشوندن ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سناریو دوم

هر فرد میتونه با متفاوت ظاهر شدن در زندگی دیگری نقش بزرگی در تغییر جهت زندگی اون فرد داشته باشه؛ چه به سمت مثبت و چه به سمت منفی !
در مورد نقش مون تو زندگی بقیه فکر کنیم ... بیشتر دقت کنیم به این موضوع!


بعد از متاثر شدن از سریال "عاشقان ماه : قلب سرخ گوریو "

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سناریو اول ... همه پیچیدگی ها از اینجا شروع شد

دنیایی که ما توش زندگی می کنیم مثل یک برکه بی حرکت نیست؛ مانند یک رود خروشان پویا و متحرک است.

اگر در یک برکه بی حرکت باشیم هیچ اتفاقی نمیفتد و به هیچ سمتی حرکت نمی کنیم؛ امااگر در یک رود پویا بی حرکت باشیم همراه با رود به حرکت در میاییم!

اگر به هیچ چیز فکر نکنی ذهنت تو رو به سمتی میبره که بقیه رفتن! اگر دوست داری بر اساس تفکرات و ارزش های خودت زندگی کنی دائما باید در حال تفکر باشی و دائما تفکراتت رو با خودت مرور کنی !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰